محل تبلیغات شما


خاطرات آقای علی اصغر ملانوروزی از سردار شهید علی اصغر اسدی 

خدا رحمت کند شهید علی اصغر اسدی رافرماندهمون بود اوایل انقلاب در مسجد ارگ شب نگهبان بودیم علی آقا غرویان هم بود.صبح که نگهبانی تمام شده بود شهید اسدی گفت دو نفر داوطلب میخواهم برای نگهبانیجلو مسجد که من و علی غرویان داو طلب شدیم در کمال ناباوری اسلحه کلت کمریش را بهما تحویل داد وشیوه کار را توضیح داد و از همه مهمتر موضوع ماموریت : دستگیری منافقینوچنانچه فرار کردن بعد سه تا ایست حکم شلیک داد.همه میدانند جلو مسجد ارک همیشهشلوغ است وما بدون هیچگونه سوالی مشغول انجام دستور فرمانده شدیم.البته برایخودمان شیفت بندی کردیم منتظر بودیم که یک نفر منافق را ببینیم وفرار کند وشلیگکنیم اما چه مصلحتی بود که آنروز منافقی از آن منطقه عبور نکرد وگرنه معلوم نبودچه اتفاق ناگواری شاید برای سایر رهگذران می افتاد.یادباد آن روز گاران یاد باد.برای شادی روح پرفتوحش صلوات.


شهید محمد بدیع زاده

هفته نیروی انتظامی

سنگر سازان بی سنگر

علی ,اصغر ,شهید ,مسجد ,نگهبانی ,غرویان ,علی اصغر ,خاطرات آقای ,جلو مسجد ,شهید علی ,آقای علی

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

**دلنوشته های من** sembpamaxsa پایگاه اطلاع رسانی سردار چزابه Suzanne's page ستارگان ۹۶ بخش خصوصی وبلاگ هواداران ایمان صدیقی بازی و فیلم های انیمه ای Sandra's notes tioverrieter مهسا گلی