خدا رحمت کند شهید علی اصغر اسدی رافرماندهمون بود اوایل انقلاب در مسجد ارگ شب نگهبان بودیم علی آقا غرویان هم بود.صبح که نگهبانی تمام شده بود شهید اسدی گفت دو نفر داوطلب میخواهم برای نگهبانیجلو مسجد که من و علی غرویان داو طلب شدیم در کمال ناباوری اسلحه کلت کمریش را بهما تحویل داد وشیوه کار را توضیح داد و از همه مهمتر موضوع ماموریت : دستگیری منافقینوچنانچه فرار کردن بعد سه تا ایست حکم شلیک داد.همه میدانند جلو مسجد ارک همیشهشلوغ است وما بدون هیچگونه سوالی مشغول انجام دستور فرمانده شدیم.البته برایخودمان شیفت بندی کردیم منتظر بودیم که یک نفر منافق را ببینیم وفرار کند وشلیگکنیم اما چه مصلحتی بود که آنروز منافقی از آن منطقه عبور نکرد وگرنه معلوم نبودچه اتفاق ناگواری شاید برای سایر رهگذران می افتاد.یادباد آن روز گاران یاد باد.برای شادی روح پرفتوحش صلوات.
درباره این سایت