محل تبلیغات شما

سردار شهید علی اصغر اسدی



شهید محمد بدیع زاده
معاونت جنگ آموزش و پرورش شهرستان نیشابور در اردیبهشت سال 67 که کاروان بسیجیان آماده اعزام به جبهه بودند ایشون هم بادیگر نیروها می خواست جبهه برود در آن موقع همزمان دوتا از برادران جبهه بودند و دونفر هم با کاروان آماده اعزام بودند مادر ناراحت بود و اظهار می داشت دوتا که الان جبهه هستند لااقل یک نفرتون بروید خلاصه هیچکدام از برادران تمایل به ماندن نداشتند وهر کدام دلایل خاصی داشتند تا اینکه این شهید جمله ای به زبان آورد ومادر را راضی به رفتن همه به جبهه کرد وآن این بود وهم قابل توجه از نظر زمانی است که مادرم شما دارای هفت فرزند هستی جنگ داره تموم میشه نه شهید دادی نه اسیر دادی ونه جانباز حداقل خمس این بچه ها رو تو جنگ که باید بدهید مادر با شنیدن این جمله اعلام رضایت ودو فرزند دیگرش را از باغ افشار ( ناحیه مقاومت بسیج سپاه پاسداران نیشابور )تا پنج راه برای اعزام همراهی کرد واین شهید هم شد خمس فرزندان این مادر در جنگ که در چهارم تیرماه 67در پاتک دشمن در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل گردید
روحش شاد ویادش گرامیباد.


http://s5.picofile.com/file/8374953776/photo_2019_10_11_20_07_38.jpg


هفته نیروی انتظامی بر سبز پوشان حافظ آرامش و امنیت ایران اسلامی مبارک.

یاد و خاطره همه شهدای نیروی انتظامی که برای امنیت و اقتدار کشور اسلامی جان شیرین خود را نثار کردن را گرامی می داریم.

وبلاگ سردار شهید علی اصغر اسدی

هفته دفاع مقدس گرامی باد.

سنگرسازان بیسنگر.

سنگر می ساختند،

اما خود سنگرینداشتند،

و به راستی مردمی خواهد

که پشت لودر بنشیند

و زیر آتش سنگیندشمن خاکریز بزند.

 

مرد می خواهدکه زیر گلوله مستقیم تانک پشت بولدوزر بنشیند

برای ساختن جانپناه اما خود جان پناهی نداشته باشد

 

و چه پر شکوهمردانی که از لودر بالا رفتند اما هرگز پایین نیامدند.

 

چه غیرت مردانیکه نیمه پیکرشان پس از اصابت گلوله مستقیم تانک روی لودر ماند.

 

 چه عاشورا مردانی که سرشانروی بولدوزر قطع شد و یا تیر مستقیم سجده گاهشان را بوسید و یا ترکش ها دستانشان راقطع کرد. .

. یاد و خاطره شهدای  سنگرساز بی سنگر جهاد سازندگی  در حافظه تاریخی ملت جاودانه است


 

معرفی روستای چشمه خسرو

روستای قدیمی چشمه خسرو ازتوابع بخش زبرخان نیشابور که بامرکز شهرستان35کیلومتر فاصله دارد.از شمال به روستای بازحیدر و از شرق به روستای قلعه وزیرمنتهی می شد.اهالی روستا به دلیل عدم برخورداری از خدمات زیر بنائی از جمله برق وجاده در سالهای اواسط دهه1370  به تدریج در مجاورت مسجد بین راهی اهلبیت نقلمکان نمودند .این روستا به برکت خون سید الشهدا در جهت پیروزی انقلاب و در زمانجنگ تحمیلی بیشتر از حد و اندازه های خود ظاهر گردید ؛ شهادت شهید حسن اسدی بهعنوان دومین شهید انقلاب اسلامی در شهرستان نیشابور در تظاهرات مردمی سال 1357درجوار حرم علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) برگ زرینی بود که در پرونده این روستا ثبت گردید. و شهید علی اصغر اسدی که فعالیت های ضد رژیم شاهنشاهی خود را از سال 52 آغازنموده بود چهره ای شناخته شده وتحت تعقیب ساواک تهران و استان خراسان بودندودردوران دفاع مقدس به عنوان فرمانده گردان حماسه آفرینی کرد  . همچنین دانشآموز و قواص دلاور  شهید ابوالفضل اسدی ازفاتحان شهرفاو و شهید عبدالله اسدی کهمناطق غرب وجنوب باگام های استوار او آشنا بود و شهیدمحمد کمال اسدی که هنوز صوتدلنواز قرآن و دعایش از نیزارهای جزیره مجنون به گوش می رسد. و همگی مردان مردی بودنداز جنس ایثار و براستی از شاگردان مکتب ابا عبد الله الحسین(علیه السلام).

این روستا در دوران دفاع مقدس با 15 خانوار جمعیت علاوه بر تقدیم 5 شهیدوالامقام دارای رزمندگان جان برکف و جانبازان سرافراز می باشد که از کاروان شهداجا مانده ومنتظر شهادت می باشند و نیز در ارسال کمکهای مالی و اجناس به جبهه های جنگنقش ارزشمندی داشت.و طبق بررسی های انجام شده و اعلام مسئولین وقت شهرستان با توجهبه تعداد خانوار به عنوان روستای نمونه استان خراسان در تقدیم شهید و ایثارگر در دورانجنگ تحمیلی معرفی شد. روستای چشمه خسرو درطول انقلاب ودوران دفاع مقدس و پس از جنگدرهمه صحنه های نظام اسلامی ، دفاع از ارزشهای انقلاب ، پیروی از ولایت مطلقه فقیهوآرمانهای مقدس امام وشهیدان محکم واستوار باقی مانده ودرهمین مسیر حرکت خواهدکرد . انشاءالله. 

 

 





http://s8.picofile.com/file/8367077026/download_5_.jpg

خاطره شهید صیادشیرازی از آزادی خرمشهر

 تاریخ: امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در مورد آزادیخرمشهر می‌گوید: ساعت هشت صبح متوجه داد و بیداد حاج حسین خرازی از بی‌سیم شدیم، خیلیجا خوردیم. حاجی می‌گفت: ما زدیم به مواضع دشمن، کارمان هم خوب گرفت اما نیروهایعراقی جلوی ما دست‌هایشان را بالا گرفته‌اند و می‌خواهند تسلیم شوند. تعدادشانآنقدر زیاد است که نمی‌توانیم بشماریم.

مسئله عجیبیبود؛ مانده بودیم با این اوضاع و احوال چه بکنیم. به سربازان عراقی که نمی‌شد بگوییمبروید توی سنگرهای خودتان، ما نیرو نداریم! این در حالی بود که سنگرهای مستحکمعراقی پر بود از مهمات و انواع آذوقه و تدارکات، طوری که اگر ده روز هم در محاصرهبودند می‌توانستند بجنگند؛ اما حالا بدون مقاومت، همه پشت سر یکدیگر دست‌ها رابالا برده بودند و تسلیم شده بودند. همان جا تدبیری اندیشیدیم.

از خرمشهر تااهواز 165 کیلومتر راه بود. ما وسیله‌ای هم نداشتیم تا اسرا را به عقب بفرستیم. بهنیروهایی که در خط مقدم داشتیم گفتیم که به صورت دشتبان و در یک صف در غرب جادهخرمشهر به اهواز بایستند تا اینکه به یکدیگر وصل شوند. سپس اسلحه‌های اسرا را گرفتیمو به آنها فهماندیم که فعلا باید در جاده خرمشهر به طرف اهواز حرکت کنند.

ظهر آن روز نیروهایایران از سه طرف وارد خرمشهر شدند و در مسجد جامع به هم پیوستند. پرچم جمهوریاسلامی ایران بر بام مسجد افراشته شد و خونین‌شهر دوباره خرمشهر شد. در آن لحظهباشکوه که ساعت 14:20 بود، خبر آزادی خرمشهر از رادیو به گوش مردم رسید.

وبلاگ سردار شهید علی اصغر اسدی





سالروزعملیاتپیروزمندانه فتح المبین گرامی باد.

عملیات فتح المبین جهت آزادسازی منطقه غرب دزفولو جاده دزفول به دهلران وتامین امنینت شهرهای دزفول،اندیمشک،شوش و جاده اندیمشک –اهواز از حملات دشمن بعثی در تاریخ دوم فروردین ماه سال 1360با رمز مقدس یا زهراسلام الله علیها آغاز و تا دهم فروردین ماه 1360 ادامه پیدا کرد

در این عملیات رزمندگان اسلام به تمام اهداف پیش بینی شده خود دست پیدا کردند و حدود 2400کیلومتر مربع از مناطق اشغالی غرب رود کرخه تا سایت های 4 و 5 را از دشمن پسگرفتند.

در این عملیات که با همکاری سپاه پاسداران وارتش جمهوری اسلامی انجام شد 25000نفر از نیروهای دشمن کشته و 17000نفر هم بهاسارت رزمندگان اسلام در آمدند و تعداد زیادی از ادوات دشمن منهدم و یا به غنیمتگرفته شد.

یادمان شهدای فتح المبین در هشت کیلومتری شمالغربی شهرستان شوش دانیال و در غرب رود کرخه قراردارد.در این منطقه تعدادی ازرزمندگان قرارگاه فجر به فرماندهی شهید مجید بقایی شش روز مانده به عملیات فتحالمبین به قصد رخنه از 9 شیار با سنگر های کمین دشمن درگیر شدند و تعداد زیادی ازآنها در این شیار ها به شهادت رسیدند.

در 19 دی ماه 1381 مردم شهید پرور شهرستان شوشدانیال هشت شهید گمنام را تشییع و در این یادمان به خاک سپردند.

روح تمام شهدا بویژه شهدای عملیات فتح المبینشاد و یادشان گرامی باد.

وبلاگ سردار شهید علی اصغر اسدی .




بسیجی شهید محمد کمال اسدی

تاریخ تولد 1326روستای چشمه خسرو از توابع بخش زبرخان نیشابور

شهید به شغل شریف کشاورزی مشغول بود.بسیار با محبت، آرام، دلسوز همه آشنایان و همسایگان ،عاشق اهلبیت(علیه السلام) اهل مسجد و نماز و  دعا و قاری قرآن کریم بود.

ایشان درلبیک به ندای امام عزیز و دفاع از اسلام و ناموس و میهنش از اوایل جنگ تحمیلی چندین بار به سوی جبهه های جنگ شتافت تا  دینش را به امام و شهیدان ادا کند.او آنچنان به امام خمینی(ره) عشق می ورزید که نام آخرین فرزندش را روح الله نهاد.

محمدکمال که با جبهه انس گرفته بود سرانجام درحین عملیات غرورآفرین خیبر و منطقه هورالهویزه درتاریخ 1362/12/12همزمان با سالروز تولدش درسن36سالگی  جام شیرین شهادت را نوشید. ولی پیکرمطهرش 11سال درنیزارهای باتلاقی هور باقی ماند و پس از شناسایی ، مقداری از استخوانهای قطعه قطعه شده اش به آغوش گرم خانواده بازگشت وهمانگونه که خودش سفارش کرده بود در جوار مزارسردارشهیدعلی اصغر اسدی به خاک سپرده شد.

 ایشان در وصیت نامه خود خواسته اند که در مساجد دعای کمیل و ندبه و نماز جمعه را اهمیت داده و فراموش نکنند.

ایشان در وصیت نامه خود بر جمله حضرت امام که مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد تاکید داشته اند .

از پدرشان خواسته اند که شاکر خداوند باشد چونکه فرزندش راه امام حسین علیه السلام را ادامه داده اند و بر حسین زمان لبیک می گویند.و از مادرشان می خواهند همچون زینب (سلام الله علیها)صبر و شکیبایی پیشه کند و از خدا بخواهند که این قربانی را خدا قبول نماید.

ایشان به همسر و فرزندان خود می نویسند که گمان نکنید که من شما را دوست ندارم من شما را دوست دارم اما دوستی دیگر یافته ام که عاشقم کرده و مرا به سوی خود می کشاند .

روحش شاد و یادش گرامی باد.

وبلاگ سردار شهید علی اصغر اسدی 







شهید غواص بسیجی ابوالفضل اسدی 

تاریخ تولد 1345 ،روستای چشمه خسرو از توابع بخش زبرخاننیشابور

ایشان جوانی متدین ، سخاوتمند، عاشق اهلبیت ،مهربان ،اهل نماز و مسجد بود.شهید برای اجابت فرمان امام امت کلاس درس و مدرسه را رها و بهدانشگاه بزرگ ایثار و شهادت جبهه ها شتافت . او همرزم وهمسنگر پدر ایثارگرش (حاج علی اکبر اسدی )درعملیات غرور آفرین والفجر هشت درمنطقه فاو و اروندرود بود ودر سن 19سالگی درتاریخ22 /11 /1364 وبا لباس غواصی به فیض شهادت نائل گردید.آخرینکلمات شهیددرلحظه شهادت،یامهدی،یامهدی،یامهدی بود.

پیکر شهید ابولفضل اسدی پس از تشییع در شهرستاننیشابور(همراه با 52 شهید گلگون کفن عملیات والفجر هشت) به زادگاهش روستای چشمهخسرو منتقل و در گار شهدا به خاک سپرده شد.

شهید در وصیت نامه خود دیدار با خداوند را نزدیک و ازخداوند خواسته اند که این خدمت کوچک در راه میهن و اسلام را از ایشان قبول نماید.

قسمتی از وصیت نامه شهید :” از پدر و مادر خود میخواهم که در شهادتم گریه نکنید که شهادت حیات ابدی است و نابودی در آن راه نداردایشانبه دلیل اجازه دادن والدین خود برای شرکت در جبهه از آنها تشکر و درخواست پاداش ازابا عبدالله الحسین (علیه السلام) برای آنها نموده اند.

ابوالفضل به برادران خود توصیه نموده اند که نماز رااول وقت بخوانید، یاور اسلام و قران باشید، و در یاری کردن اسلام و مسلمین کوتاهینکنید.او از خواهران خودخواسته اند که مانند حضرت زینب (سلام الله علیها) در روشنکردن راه و خط شهدا در جامعه بکوشند.

روحش شاد و یادش گرامی باد.



خاطرات آقای علی اصغر ملانوروزی از سردار شهید علی اصغر اسدی 

خدا رحمت کند شهید علی اصغر اسدی رافرماندهمون بود اوایل انقلاب در مسجد ارگ شب نگهبان بودیم علی آقا غرویان هم بود.صبح که نگهبانی تمام شده بود شهید اسدی گفت دو نفر داوطلب میخواهم برای نگهبانیجلو مسجد که من و علی غرویان داو طلب شدیم در کمال ناباوری اسلحه کلت کمریش را بهما تحویل داد وشیوه کار را توضیح داد و از همه مهمتر موضوع ماموریت : دستگیری منافقینوچنانچه فرار کردن بعد سه تا ایست حکم شلیک داد.همه میدانند جلو مسجد ارک همیشهشلوغ است وما بدون هیچگونه سوالی مشغول انجام دستور فرمانده شدیم.البته برایخودمان شیفت بندی کردیم منتظر بودیم که یک نفر منافق را ببینیم وفرار کند وشلیگکنیم اما چه مصلحتی بود که آنروز منافقی از آن منطقه عبور نکرد وگرنه معلوم نبودچه اتفاق ناگواری شاید برای سایر رهگذران می افتاد.یادباد آن روز گاران یاد باد.برای شادی روح پرفتوحش صلوات.






خاطرات سرکارخانم نرگس متقی

همسر مرحومحاج حمید احسانی ساکن شهرستان اسفراین

از سردار شهیدعلی اصغر اسدی

 

بسم اللهالرحمن الرحیم

مرحوم حاجحمید احسانی با شهید اسدی از قبل ازپیروزی انقلاب با هم با جناق بودند. همفکر،همراه ، همسنگرو مثل دو برادر بودند. قبل از اینکه با حاجی احسانی ازدواج کنم شهیداسدی را می شناختم چون شوهر خواهرم بود. و رفت آمد با ایشان داشتیم. شهید اسدیتازه ازدواج کرده بودند و در مشهد زندگی می کردند و ما هم به دیدنشان  رفتیم یکی دو روز در خدمت ایشان و پدر و مادرگرامی شان بودیم. شهید اسدی قبل از انقلاب خیلی فعالیت داشتند.از قم و مشهداعلامیه و عکس های امام را می آوردند به اسفراین و با مرحوم احسانی و دیگر دوستاندر سطح شهر تقسیم می کردند. اعلامیه در شهر می چسباندند و در منازل عکس امام واعلامیه می انداختند.

یک سری مارفته بودیم نیشابورمنزل شهید اسدی.مادرم خدا بیامرز آنجا بود گفت مامان: مسلمانواقعی علی اصغر می باشد.می گفت از نصف شب بلند می شود مشغول به  دعا،نمازشب،خواندن قرآن ، گریه و توبه واستغفاروگفتن العف العف می باشد تا وقت نماز صبح. بعد از پیروزی انقلاب توی نیشابوردر کمیته و سپاه فعالیت خوبی داشتند.  بارها ما از اسفراین می رفتیم به نیشابور وفعالیت هاشون را می دیدیم. توی شهر جلومساجد پایگاه داشتند و فعالیت برای امنیتشهر می کردند. وقتی هم که می خواستند بروند به جبهه برای خدا حافظی رفتیم به نیشابورکه در همان اعزام به جبهه هم درگیلانغرب  به شهادت رسیدند. بعد از شهادت شهید اسدی هم مارفت آمد به نیشابورداشتیم. یک بار که در منزلشان بودیم برادرشان شهید عبدالله اسدیآمده بودند برای خداحافظی از خواهرم وبچه ها چون می خواست برود به جبهه. والسلام.




خاطرات آقای علی اکبر قاسمی از سردار شهید علی اصغر اسدی



خاطرات آقایعلی اکبرقاسمی ساکن روستای قاسم آباد شهرستان اسفراین

از سردار شهیدعلی اصغر اسدی

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجانب علیاکبر قاسمی ساکن روستای قاسم آباد اسفراین. در سال 60 ما از اسفراین 27 نفر جهتاعزام به جبهه راهی مشهد شدیم. از مشهد ما را با قطار اعزام کردند به جبهه ، بعداز چند روز رسیدیم به سایت های شوش،چند روزی آنجا بودیم. وبعد بعنوان کمکی  مهمات می بردیم به منطقه شیاکوه و آنجا مستقرشدیم. بعد مدتی به ما گفتند که آماده بشوید برای عملیات.چند روز بعد ما را اعزامکردند جهت عملیات. در عملیات شدیم حمل مجروح. هشت روز هم در عملیات حمل مجروحبودیم. و بعد از تمام شدن ماموریت ما را برگرداندند به سایت ها. در سایت ها کهمستقر شدیم ، بعد از چند روز به ما گفتند کسانی که می خواهند برای مرخصی توشهری وحمام به شهر بروند آماده باشند. از سایت ها تا گیلانغرب حدود 35 تا 40 کیلومتربود. رفتیم توی شهر برای حمام و خرید ، سر ظهر بود کارمان تمام شد و برایبرگشت  آمدیم به اعزام نیروی گیلانغرب، کهماشین پیدا کنیم جهت برگشت به سایت ها. غدا گرفتیم و خوردیم. شهید اسدی با معاونشو راننده اش کنار تویوتا ایستاده بودند و با نیروهایی که در آنجا بودند و آمدهبودند که ترخیص شوند صحبت می کردند که آنها را متقاعد کنند که برگردند به خط وترخیص نشوند که روحیه بقیه رزمنده ها ضعیف نشود. در حین صحبت های شهید اسدی بانیروها، ما نشستیم در ماشین فرماندهی جهت برگشت به سایت ها. در همین حین یکی ازدوستان ما بنام حاج علی جباری از روستای بام اسفراین آمد کنار ماشین و پیش ما. گفتقاسمی کجا می خواهی بروید؟ گفتم با ماشین فرماندهی می خواهیم برگردیم به سایت ها.گفت بیا پایین برویم توی شهر لوازم بگیریم بعد می رویم. دست ما را گرفت و از ماشینپیاده کرد. آمدیم درب اعزام نیرو که برویم ، حدود 30 ثانیه کمتر یا بیشتر رد نشدهبود که در همین حین راکتی آمد و خورد بغل تویوتای فرماندهی. گرا را دقیق دادهبودند و ماشین هم وسط اعزام نیرو بود.آن تعداد 10 یا 11 نفری که داخل تویوتابعنوان سرنشین و بغل تویوتا بودند مجروح سخت شدند و بقیه نیروها که در کنار دیوارنشسته بودند و غذا می خوردند همه مجروح شدند ولی کمتر. اولین ماشین که آمد ما شهیداسدی و معاونش و راننده اش را گذاشتیم توی ماشین. من شهید اسدی را روی دست و زانوگرفته بودم که زیاد تکان نخورد. چند بار نفس عمیق کشید خیلی مجروحیتش سنگین بود.همه جای بدنش ترکش خورده بود. رساندیمش به بیمارستان . جلو بیمارستان آخرین نفس هارو شهید اسدی روی دستانم کشید و به شهادت رسید. در آنجا ماندیم و بقیه مجروحین راآوردیم به بیمارستان و از آنجا با آمبولانس اعزامشان کردند به شهرستانها. مابرگشتیم به سایت ها و گفتیم که فرمانده تیپ مان شهید شد. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.



خرمشهر را خداآزاد کرد

امام خمینی(رحمت الله علیه)

عملیات بیتالمقدس با هدف آزادی خرمشهر و خارج کردن شهرهای اهواز،حمیدیه،سوسنگرد و جادهاهواز-آبادان از برد توپخانه دشمن بعثی و تامین مرز بین المللی در تاریخ 10/2/1361با رمز یا علی بن ابیطالب(علیه السلام) در غرب رودخانه کارون و شهر خرمشهر آغازگردید.

 در این عملیات که با مشارکت سپاه و ارتشبرگزارشد رزمندگان اسلام به تمام اهداف عملیات دست یافتند و تعداد 16000نفر ازنیروهای بعثی را کشته و زخمی کردند و 19000نفر را هم اسیر کردند.

با آرزویپیروزی کامل اسلام بر کفرجهانی، صلوات می فرستیم برای تمام شهدای این عملیات بخصوص رزمنده دلاور، شهید عبدالله اسدی(برادرسردارشهید علی اصغر اسدی) که در این عملیات شرکت داشتند.

روحشان شاد ویادشان گرامی


 27خردادماه سالروز تشکیل نهاد مقدس جهادسازندگی به فرمان امام خمینی (ره) گرامی باد.

نهادی مردمی که پیوندی ناکسستنی با روستاوروستاییان داشت.هرجا سخن از آبادی وعمران روستاها بود جهاد هم بود.راهسازی ،برقرسانیوآبرسانی ،تامین سوخت روستاها،برقراری امکانات وخدمات بهداشتی ،ترویج کشاورزی وتامینماشین الات ونهاده های کشاورزی ودامی ،تشکیل شوراهای اسلامی روستایی ،حمایت وترویجدامداری وواکسیناسیون دامها،حمایت از عشایر،بهسازی روستاها ودهها خدمت ارزنده دیگرکهحاصل ان محرومیت زدایی از روستاها وافزایش قابل توجه برخورداری نقاط محروم از خدماتعمومی وافزایش قابل توجه محصولات دامی وکشاورزی وانتقال فرهنگ انقلاب واسلام به اعماقروستاهابود. ومهمتراز همه ورود به دفاع مقدس با تشکیل گردان های مهندسی رزمی وساخت خاکریز، جاده وپل سنگرهای گروهی و انفرادی و تشکیل ستادهای جمع آوری کمک هایمردمی برای جبهه ها بود که جهادگران را به سنگرسازان بی سنگرمعروف کرد و امام راحلفرمودند که خدمات جهاد سازندگی در جنگ کمتراز نیروهای مسلح نبوده و نیست. افسوس که  در میانه راه جهاد سازندگی از بخش عمده ای ازخدماترسانی به روستاها محروم گردید.یاد ونام جهادگران صادق وبا اخلاص را گرامی میداریم وبهروان شهدا ودرگذشتگان جهاد درود می فرستیم.




خاطرات آقایحاج اسماعیل حصاری ثانی

از سردار شهیدعلی اصغر اسدی

بسم اللهالرحمن الرحیم

اینجانب حاجاسماعیل حصاری فرزند ثانی 85 سال از عمر بنده می گذرد.

اوایل انقلابکه آقای خمینی (ره)انقلاب کرده بودند،همه می گفتند که یک عالمی هست و می خواهدانقلاب کند.برادرم حاج شیخ محمد حصاری آن زمان بود ودر این زمینه عالم بود.از ایشان سؤال کردم برادر این آقایی که می گویند انقلاب کرده توانایی دارد و میتواند کاری از پیش ببرد. اخوی بنده گفتند که بله می تواند و از لحاظ ت ودینداری همه رقم کامل هست و می تواند این انقلاب و کشور را اداره کند.

تا اینکهانقلاب شروع شد.یکی دو نفر بودند بنام غلامرضا اسدی و علی اصغر اسدی از روستایچشمه خسرو آمده بودند برای تبلیغ انقلاب به روستای حصار، من ایشان را نمی شناختم.از برادرم حاج شیخ محمد سؤال کردم: برادر شما ایشان را می شناسید و مورد تاییدهستند نکند ما را به حکومت لو بدهند و ما را بدست شاه بدهند؟ برادرم که از قبل باآنها آشنا بود گفت: بله آنها را می شناسم و مورد اطمینان هستند. انقلاب که شروعشده بود این خدا بیامرز(سردار شهید علی اصغر اسدی) با ما رفیق شده بود و به خانهما رفت و آمد می کرد. با چند نفر دیگر و به اتفاق برادرم شب ها بعد از مجلس عزا درمسجد می آمدند خانه ما و جلسه تشکیل می دادند. این گروه سه دسته بودند: یک دستهخبر می بردند و خبر می آوردند. یک دسته مخالف بودند و یک دسته موافق بودند و من همکه در خدمت آنها چایی و غذا درست می کردم و از آنها پذیرایی می کردم.و بعد از جلسههم می رفتند. تا اینکه انقلاب به اوج رسید.شهید علی اصغر به روستا رفت و آمد داشت.شهید مرد بسیار دلاور نترس و در عین حال خیلی کم صحبت بود. شهید علی اصغر به اتفاقبرادرم و چند نفر دیگر مثل غلامرضا محمدعلی و یک نفر دیگر که غلام رمضانعلی میگفتند و از تهران آمده بود،بعضی از شب ها می رفتند به روستا های اطراف مثل موشان ،گرینه و چناران و باغشن برای تبلیغ انقلاب. یکی ازشب ها آخر شب حدود ساعت 12 شهیدعلی اصغر بهمراه بقیه برگشتند و آمدند خانه ما. شب های محرم بود و ما مجلس عزاداریسیدالشهدا و خرج داشتیم. شهید اسدی مثل پسرم و برادرم بود خیلی مورد اطمینان ودرانقلاب مثل  خودمان بود. ایشان به من گفت برادرما شام نخورده ایم. گفتم یعنی شما تا الان شام نخورده اید؟ گفت نه . چیزی هم درخانه نداشتیم. فقط مقداری ماست خشک گوسفندی و مقداری هم نان بود که برایشان آوردم.شام را که خوردند شهید اسدی گفتند که حاج آقا این نان و ماست خشک از پلو هم برایما خوشمزه تر و بهتر بود. از شهید علی اصغر از وضع انقلاب در روستا ها سؤال کردمکه چطوری است؟ شهید گفت که انشاءالله رو به پیروزی است. آنها تلاش زیادی داشتند کهانقلاب پیروز شود. تا اینکه شهید غلامرضا اسدی در روز 10 دی 57 در مشهد و درراهپیمایی جلوی منزل آیت الله شیرازی به درجه شهادت نائل آمد و جنازه شهید را جهتتشییع و خاک سپاری به روستای چشمه خسرو آوردند.از روستا های اطراف تعداد زیادی ازافراد برای شرکت در تشییع  جنازه آمدهبودند که این خودش یک انقلاب بود در این منطقه. ما هم رفته بودیم . شهید علی اصغرو برادرم شیخ محمد با هم صحبت کرده بودند که خوب است که این جمعیت چند هزارنفری راببریم به روستا دیزباد پایین برای تظاهرات. برادرم به من گفت که در روستا چه چیزیداری برای پذیرایی؟ گفتم که از یک ماشین نانی که پخت کرده ام و برای منزل آیت اللهشیرازی فرستاده ام، یک مقداری مانده است. گفت بروید به حصارو سبنج آماده کن و نانتهیه کن برای پذیرایی که ما آمدیم. من هم به اتفاق غلامرضا محمدعلی و یک نفر دیگربا موتور آمدیم به حصارو بقیه هم آنجا بودند. بعد دیدم که از طرف تخته همه به طرفروستا می آیند.افرادی که برای تظاهرات به حصار آمده بودند.از جمله از گرینه وچناران می گفتند کسانی که از شاه طرفداری می کنند ضد انقلاب و دشمن امام هستند کجاهستند که ما آنها را بکشیم و آتش بزنیم. ولی شهید علی اصغر و برادرم جلو مردم راگرفتند و می گفتند که کسی حق در گیری را ندارد و نباید در اینجا به کسی آسیب برسد.سخنرانی کردند و ماهم پذیرایی کردیم واین تطاهرات مسالمت آمیز به پایان رسید. تااینکه انقلاب به پیروزی رسید و من کمتر از شهید اسدی خبر داشتم و همیشه جویایاحوال ایشان بودم تا اینکه خبر دارشدیم که ایشان به جبهه رفته و شهید شده است. وما هم برای تشییع جنازه شهید رفتیم به روستای چشمه خسرو و قلعه وزیر. تشییع جنازهبا شکوهی برگزار شد و من هم که شعری برای شهید سروده و آماده کرده بودم در اینمراسم قرائت کردم.

این گل هایپرپر از کربلا می آید      غرقه در خونپیکر از جبهه ها می آید.

حسین حسینشعارم                         شهادتافتخارم.

عزای پر شوریبرای ایشان گرفتند.

و یک خاطره ازشهید علی اصغر که یادم رفته بود را می گوییم.

بعد ازپیروزیانقلاب  یک روز شهید اسدی آمد به حصار وآمد پیش من و گفت حاج اسماعیل من از این به بعد منزل شما نمی آیم. گفتم اسدی چیشده چه ناراحتی از من داری که به خانه من نمی آیی. شهید اسدی گفت که از شما هیجبدی ندیده ام. آمده ام به روستا برای جمع آوری اسلحه و می روم به منزل کسانی که ضدانقلاب هستند و اسلحه دارند و بهترهست که اینجا نیایم و بتوانم اسلحه ها را جمعآوری کنم. شهید علی اصغر اسدی مرد دلاور، پر دل و خوبی بود و هر چه از او تعریفکنم کم هست. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.




خاطرات جنابسرهنگ پاسدار حسین حصاری

 از سردارشهید علی اصغر اسدی

 

ایشان خاطراتشرا ازسردار شهید علی اصغر اسدی با جمله ای ازمقام معظم رهبری که فرمودند: زندهنگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست شروع کردند.

بنده آشناییمبا سردارشهید اسدی از سال 56 و قبل از انقلاب شروع شد.

در فروردینماه 57 یک روز از مشهد داشتیم می آمدیم به نیشابور، در مینی بوس شهید اسدی هم حضورداشت. از صندلی اش بلند شد و آمد کنار من نشست.از من سؤالاتی پرسیدند کهاطلاعاتشان از من بیشتر شود.فرمودند که شما فرزند کی هستید؟ من خودم را معرفیکردم. وقتی که من گفتم برادر خانم (شهید) داوود حصاری هستم، با شناخت کاملی که ازشهید داوود داشتند خاطرجمع شدند که مورد اطمینان هستم. شهید پوتین سربازی پاشونبود،دیدم بند پوتین ها را باز کرد و از لای جوراب ها چند تا اعلامیه از حضرت امامخمینی(ره) و چند تا اعلامیه از آیت الله خوئی (ره) که اعلام حمایت و همراهی ازامام فرموده بودند در آوردند و به من دادند و گفتند که در مسجد حصار بزنید. بندههم اعلامیه ها آوردم یکی را در مسجد سر کاریز زدم و یکی را هم در مسجد قلعه زدم وچند تا را هم در بین بچه های روستا تقسیم کردیم. این روش ادامه داشت تا اینکهراهپیمائی های مشهد شروع شد. در اوج راهپیمائی های مشهد هنوز در نیشابور راهپیمائیانجام نشده بود که شهید علی اصغر همراه با (شهید) حسن اسدی که ایشان هم حدود یکماه مانده به پیروزی انقلاب در دهم دی ماه 57 در مشهد و در راهپیمائی در جلو منزلآیت الله شیرازی (ره) به فیض شهادت نائل آمد، تشریف آوردند به حصارزبرخان و گفتندکه ما می خواهیم یک حرکتی در بخش براه بیاندازیم. که اقدام کردند و خوشبختانهاولین حرکت پرشور انقلاب در بخش زبرخان انجام شد. این حرکت به این صورت بود کهحرکت می کردیم و به یکی دوتا از روستاها می رفتیم و شعار می دادیم و بیشترین هدفروستاهای دیزباد بالا و دیزباد پایین و قاسم آباد بود و یادم هست شهید علی اصغر همدر این سه روستا حضور فعال داشتند.این همراهی با شهید ادامه داشت تا اینکه بنده درسال 60 وارد سپاه شدم. شهید در آن زمان محاظ یکی از آقایان(انصاری) که نمایندهمجلس بود، بودند. مهرماه بود که احساس کردیم که شهید محافظت ایشان را رها کرده وبرگشته به نیشابور. از ایشان سؤال شد که چرا این کار را کردید، شهید علی اصغرفرمودند که ایشان (انصاری)به امام اعتماد و اعتقاد ندارند و وابستگی شدید به بنیصدر دارند و بنده هم نخواستم در کنار ایشان بمانم. گویا ایشان (انصاری) یک صحبتیداشته بودند که از لقب امام استفاده نکرده بودند و فقط گفته بودند آقای خمینی وشهید علی اصغر هم ناراحت شده بودند و به همین خاطر بود که ایشان را رها کنند. شهیدعلی اصغر بعد از آمدن به نیشابور بلافاصله اعزام شدند به جبهه های حق علیه باطل ودر حالی که فرماندهی گردان ویژه سپاه خراسان را بر عهده داشتند درتاریخ اول دی ماه60در گیلانغرب و بعد از عملیات مطلع الفجر در منطقه شیاکوه به درجه رفیع شهادتنائل آمد. و بعد از انتقال پیکر مطهر شهید به نیشابور تشییع جنازه با شکوهی انجامگرفت و در گار شهدای روستای چشمه خسرو به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی.




آزادگان آمدند

همان طور

که رفته بودند

دلیر و مقاوم،

نستوه واستوار

امیدوار ودلاور

آمدند باهمان

صلابت همیشگی

26 مرداد ماه سالروزورود آزادگان سر افرازبه

میهن اسلامیگرامی باد.

وبلاگسردارشهید علی اصغر اسدی



خاطرات سرکارخانم نرگس متقی

همسر مرحومحاج حمید احسانی ساکن شهرستان اسفراین

از سردار شهیدعلی اصغر اسدی

 

بسم اللهالرحمن الرحیم

مرحوم حاجحمید احسانی با شهید اسدی از قبل ازپیروزی انقلاب با هم با جناق بودند. همفکر،همراه ، همسنگرو مثل دو برادر بودند. قبل از اینکه با حاجی احسانی ازدواج کنم شهیداسدی را می شناختم چون شوهر خواهرم بود. و رفت آمد با ایشان داشتیم. شهید اسدیتازه ازدواج کرده بودند و در مشهد زندگی می کردند و ما هم به دیدنشان  رفتیم یکی دو روز در خدمت ایشان و پدر و مادرگرامی شان بودیم. شهید اسدی قبل از انقلاب خیلی فعالیت داشتند.از قم و مشهداعلامیه و عکس های امام را می آوردند به اسفراین و با مرحوم احسانی و دیگر دوستاندر سطح شهر تقسیم می کردند. اعلامیه در شهر می چسباندند و در منازل عکس امام واعلامیه می انداختند.

یک سری مارفته بودیم نیشابورمنزل شهید اسدی.مادرم خدا بیامرز آنجا بود گفت مامان: مسلمانواقعی علی اصغر می باشد.می گفت از نصف شب بلند می شود مشغول به  دعا،نمازشب،خواندن قرآن ، گریه و توبه واستغفاروگفتن العف العف می باشد تا وقت نماز صبح. بعد از پیروزی انقلاب توی نیشابوردر کمیته و سپاه فعالیت خوبی داشتند.  بارها ما از اسفراین می رفتیم به نیشابور وفعالیت هاشون را می دیدیم. توی شهر جلومساجد پایگاه داشتند و فعالیت برای امنیتشهر می کردند. وقتی هم که می خواستند بروند به جبهه برای خدا حافظی رفتیم به نیشابورکه در همان اعزام به جبهه هم درگیلانغرب  به شهادت رسیدند. بعد از شهادت شهید اسدی هم مارفت آمد به نیشابورداشتیم. یک بار که در منزلشان بودیم برادرشان شهید عبدالله اسدیآمده بودند برای خداحافظی از خواهرم وبچه ها چون می خواست برود به جبهه. والسلام.



خاطرات آقایاسماعیل اسدی( پسر دائی)

از سردارشهیدعلی اصغر اسدی

بسم اللهالرحمن الرحیم

اسماعیل اسدیهستم پسر دائی شهید علی اصغر اسدی ما از بچگی با هم در روستای چشمه خسرو زندگی میکردیم.

روستای چشمهخسرو روستائی با صفا و مردمانی با معرفت ،اهل علم ،مسلمان با ایمان وبا تقوابودند.مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام در ماه محرم و صفررا برگزار می کردند.و همچنین مراسمات ماه مبارک رمضان.

شهید علیاصغراسدی مرد بسیار با صفا ، با اخلاص وبا اخلاق خوب رفتار بسیار خوبی با مردمداشت. افکار بسیار خوبی داشت.

ایشان از نظرسنی از ما بزرگتر بودند. ایشان به اتفاق خانواده چند سالی را درمشهد زندگی میکردند،بخاطر اینکه پدرشان دنبال کار کشاورزی بودند. بعد برگشتند به نیشابور و درروستای قلعه وزیر ازدواج کردند و دارای 4 فرزند شدند. زندگی خوب و ایده آلیداشتند. چند سالی در تهران به شغل اغذیه مشغول بودند.بخاطر اینکه ازاین شغل خوششاننمی آمد به نیشابور برگشتند. ودر روستای قلعه وزیر ساکن شدند.تا اینکه یک شرکتبزرگ تولیدی بنام مدرن اسلوپ در روستای دیزباد پایین شروع به ساخت کرد. این شرکتدارای 3 تاسیسات بزرگ مرغداری، کشتارگاه و سردخانه بود که زیر نظر مهندسینبلغارستان وبه مدیریت مهندس شیرازی کار می کرد. شهید اسدی  یکی از افراد فنی ،استادکارو سیم کش این شرکتبود.و چند نفر زیر نظر ایشان کار می کردند.من هم در این شرکت بعنوان انباردار کارمی کردم وکارت های ورود و خروج وبرگه های مرخصی افراد را امضا می کردم . صبح کهدرب انبار را باز می کردیم،استاد کارها می آمدند وسایل مورد نیاز خود را تحویل میگرفتند و بعد از انجام کار تحویل می دادند. شهید اسدی هم که یک استاد کار بود میآمد وسایل را تحویل می گرفت و به نحو احسن استفاده می کردند و کوچکترین خلافی نداشتند.بسیاردقیقو حساس بودند واصلا از کارشان نمی زدند و کارشان رضایت بخش بود. مرد بسیار بااقتدار،اخلاق  و رفتارخوبی داشت.مهندسینبلغاری به ایشان افتخار می کردند و مهندس شیرازی که رئیس این موسسه بود از ایشانرضایت کامل داشت. تا اینکه انقلاب شروع شد و شرکت هم تعطیل شد. شهید اسدی هم واردمسائل انقلاب شد. ایشان مرتب به قم می رفتند و اعلامیه ها،عکس ونوارهای آقا را بهمشهد می آوردند و در شهرها و روستاها پخش می کردند.

خدا رحمت کندشهید علی اصغر اسدی را ، در آن زمان کارهای بسیار مهمی برای انقلاب انجام دادند.ونقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب داشتند.

در آن زمانخیلی ها ترس و وحشت داشتند ولی شهید اسدی 2 سال مانده به انقلاب عکس ها، و اعلامیههای امام را می آوردند و پخش می کردند و به دست افراد خاص می رساندند. در اوجانقلاب با شهید غلامرضا اسدی در مشهد حرکت خوبی داشتند،رفت و آمد داشتند. تا اینکهدرهمان ایام اوج انقلاب شهید غلامرضا اسدی در راهپیمائی روز 10 دی ماه 57 مشهد ودر جلو منزل آیت الله شیرازی به شهادت رسید و شهید علی اصغر هم حضور فعال داشت.الحمدالله انقلاب به ثمر رسید.

شهید علی اصغربعد از پیروزی انقلاب نقش بسیارمهمی داشتند. اوایل در کمیته انقلاب بود و با تاسیسسپاه وارد این نهاد انقلابی شد. چند وقتی هم محافط آقای انصاری که هم امام جمعه وهم نماینده مجلس بود بودند. آن زمان حرکتی از آقای انصاری دیده بودند که شایستهانقلاب نبود.ایشان با آن اقتدار و آن قدرتی که در وجودش داشت و بخاطر حفظ انقلابآقای انصاری را درمجلس تنها گذاشت و به نیشابور برگشتند. تا اینکه به جبهه اعزامشدند و در گیلانغرب به شهادت رسیدند. واقعا مایه تاسف بود که ایشان خیلی زود شهیدشدند. و ما می خواستیم که ایشان نقش های مهمتری در جنگ داشته باشند. ولی خداونداینطوری خواست که ایشان در این مرحله به شهادت برسد.

روحش شاد و ماهمیشه جایش را در میان خودمان خالی می بینیم.

برای شادیروحش فاتحه اخلاص و مع الصلوات.



شهید محسن فخری‌زاده» دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و رییس پیشین مرکز تحقیقاتی فیزیک بود.

نام محسن فخری‌زاده به عنوان یکی از ۵ شخصیت ایرانی در فهرست ۵۰۰ نفره قدرتمندترین افراد جهان از سوی نشریه آمریکایی فارین پالیسی منتشر شده است. نام فخری‌زاده تحت عنوان دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و رییس پیشین مرکز تحقیقاتی فیزیک (PHRC)» ۲۴ مارس ۲۰۰۷ میلادی در فهرست تحریم‌شدگان ایران توسط شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت. محسن فخری‌زاده تنها دانشمند هسته‌ای ایرانی است که بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نام او را مستقیما در شوی تبلیغاتی علیه برنامه هسته‌ای ایران به زبان آورد و مدعی شد روی برنامه تسلیحات اتمی کار می‌کرده است. منابع غربی القابی مانند اوپنهایمر ایران، عبدالقدیرخان ایران یا پدر برنامه هسته‌ای ایران را به محسن فخری‌زاده داده‌اند.

شهید حاج محسن فخری زاده دانشمند هسته ای کشورمان در تاریخ هشتم آذر ماه 99 در آبسرد تهران توسط تیم تروریستی رژیم اشغال گر قدس به شهادت رسید.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

وبلاگ سردار شهید علی اصغر اسدی 

آخرین جستجو ها

گلچین برترین مطالب وب فارسی Angela's notes isragote merdfoundrobse Marie's blog شوخیه مگه suwindjourbia طراحی سایت ethabcave thankdicourdei